سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنوز
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
[ و بر مزار رسول خدا ( ص ) ، هنگام به خاک سپردن او گفت : ] شکیبایى نیکوست جز در از دست دادنت ، و بى تابى ناپسند است مگر بر مردنت . مصیبت تو سترگ است و مصیبتهاى پیش و پس خرد ، نه بزرگ . [نهج البلاغه]
نویسنده : من و خودم:: 88/12/15:: 6:51 عصر

اه چقدر سرعتها پایینه یه ساعته نشستم تا بتونم بگم امروز اسباب کشی کردم اونهم موضوعی که اصلا به کسی ارتباط نداره! ولی یه چیز جالب تو جابجایی هست احساس می کنی تمام خاطراتت رو جایی جا می زاری و می ری! شب اول دلت می خواد برگردی همونجا بخوابی ولی شبهای دیگه شاید حتی شکل خونه هم به یادت نیاد خلاصه که امروز اسباب کشی کردم ..........

دلم گرفته نمی دونم امشب کجا بخوابم .........

کتاب پیشنهادی:کافه پیانو(جعفری)

 


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/12/9:: 6:38 عصر

چه حالی می ده وقتی از دنیا سیری دلت هوس بکنه بری یه قوطی کمپوت گیلاس بخری (با تمام داراییت در آن لحظه) و بیای بشینی روی میز و با یه چاقوی اره ای بیفتی به جونش. تازه بعدش قشنگتره که می ری یکی از عزیزاتو(مثل ساغر) دعوت می کنی که بیاد و با تو در خوردنش شریک بشه و آب قرمزش رو بریزی توی دو تا لیوان و فکر کنی شراب هفت ساله شیرازه (که من هنوز ندیدم این شیراز رو) و سر بکشی و بگی به سلامتی همه اونایی که یه روز بودن و دیگه نیستن! و بعد بشینی پای لپ تاپ و توهم بزنی کسی مزخرفاتتو می خونه و بشینی تایپ کنی!

 


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/12/5:: 7:25 عصر

دیروز و پریروز واسه خودم رفتم ولگردی، بعد هم رفتم  کافه حال خوشی نداشتم . داشتم از دست خودم فرار می کردم . ولی عاقبت یقه م رو گرفت این دفعه راهنمایی رانندگی نبود،چون کمربند بسته بودم .  گریه بود! اینقدر زد تو صورتم که از دستش جیغ می کشیدم ولی دست بردار نبود بالاخره تسلیم شدم و .....

امروز بهترم چون :یه نارنگی با پوست یک عالمه باقلای پخته یه قاچ از هندونه ای که با دوست جونم خریدیم و هوارتا بستنی، خوردم و الان دارم میترکم البته نه از خوشی از دل درد.

فیلم زندگی به رنگ صورتی(La Vie En Rose) که داستان زندگی ادیت پیاف است رو پیشنهاد می کنم به چند عزیزی که به هنوز سر می زنن


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/11/28:: 1:2 عصر

می دونم چی نمی خوام اما نمی دونم چی نمی خوام این جمله کاملا تکراری شاید سوالی باشه که یه روز از خودت پرسیدی یا خواهی پرسید. شایدم هیچ وقت نخوای بهش فکر کنی . ولی امروز فکر منو درگیر کرد و باعث شد پس از مدتها تنها پیاده روی کنم اونم تو باد، سوار اتوبوس بشم ، از در دانشگاه رد بشم ، یادی از گذشته بکنم ،خلاصه یه روز تقریبا متفاوت برا خودم درست کنم. ولی اگر کسی این مطلب رو خوند خواهش می کنم خواسته هاش رو به من بگه شاید من بتونم از این سردرگمی در بیام.

کتاب قطعه گم شده به من یاد داد که خودم تنها باید قل بخورم حالا باید یاد بگیرم چه جوری قل بخورم .

ما در این شهر آزموده ایم بخت خویش                            باید از ورطه برون کشید رخت خویش

 


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/11/20:: 5:29 عصر

زیر پوست تیره ات پنهان نکن دردت را! دلم ریش می شد وقتی مردانی را می دیدم که مست روی شانه یکی از شما تلو تلو می خورد. اگر مطمئن بودم که تو نیز از او لذت می بری شاید قدری قرار می یافتم ولی افسوس که پای صحبت هر کدامتان که نشستم.......

کشور لبخند: لبهایی که درد را لبخند می زند و مردانی از سراسر جهان به لذتی شهوت وار (نه از روی هیچ چیز دیگری) مشعوف

 یاد شعری از شاملو افتادم که اولین بار دوستم  با خط خرچنگ قورباغه اش برام نوشت:

 نا شادمان به شادی محکومند / بیزار و بی اراده و رخ درهم / با چشمانی از سوال و عسل...


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/10/25:: 2:16 صبح

هر کاری می کنم نمی توانم آنچه امروز یا بهتره بگم دیشب(چون ساعت گذشته) اتفاق افتاد را توصیف کنم فقط می توانم بگویم امروز آنقدر احساسم درد گرفت که گریه کردم.... تو مرا نشناختی!

 

فیلم پیشنهادی : سنگسار ثریا

کتاب پیشنهادی : جاودانگی اثری جاودانه از کوندرا

غصه پیشنهادی: گریه بر ثریا ها و باز هم فراموش شدن


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/10/13:: 7:37 عصر

تنها چیزی که در جهان جای هراس دارد وضعیت متحجر است. وضع بی تحرک احتضار ، و تنها چیزی که ارزش شادمانی دارد وضعی است که در آن نه تنها فرد ، که کل جامعه ، در حال مبارزه ای مدام ، برای توجیه خویش است ، مبارزه ای که به واسطه آن جامعه جوان بشود و به اشکال زندگی جدید دست یابد.

این فلسفه هگل که لابلای کتابهای خمیر شده :هانتا: به او یادآوری می شود مرا به یاد گذشته و دوستان روشنفکرم ! می اندازد مخصوصا دوستی که به من چیزهایی آموخت که خودش باور نداشت. اره با خود توام!

 

کتاب پیشنهادی: تنهایی پر هیاهو اثر بهومیل هرابال

غصه پیشنهادی : فراموش شدن


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/10/12:: 7:51 عصر

خوابیدی بدون لالایی و قصه /بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه/ دیگه کابوس زمستون نمی بینی / توی خواب گلهای حسرت نمی چینی /
دیگه خورشید چهره تو نمی سوزونه/جای سیلی های باد روش نمی مونه/ دیگه بیدار نمی شی با نگرونی / یا با تردید که بری یا که بمونی/
رفتی و آدمکها رو جا گذاشتی / قانون جنگل رو زیر پا گذاشتی / اینجا قهرن سینه ها با مهربونی / تو، تو جنگل نمی تونستی بمونی/
دلتو بردی با خود به جای دیگه / اونجا که خدا برات لالایی میگه/ می دونم می بینمت یه روز دوباره /توی دنیایی که آدمک نداره

 

بی مناسبت نیست اگه فیلم داوینچی کد رو معرفی کنم جهت اونایی که کریسمس رو تبریک می گن


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/9/30:: 4:5 عصر
حس می کنم که وقت گذشته است 
حس می کنم که" لحظه "سهم من از برگهای تاریخ است
حرفی به من بزن 
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد جز درک حس زنده بودن از تو چیزی می خواهد؟
حرفی به من بزن 
من در پناه پنجره ام 
با آفتاب رابطه دارم
از:فروغ عزیزم

نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/9/12:: 3:26 عصر

بالاخره شب تو کویر خوابیدم ! آرزویی که سالها داشتم . من و تو و تنهایی مون. چه شبی بود . چه نیمه ماهی و چه ...

*چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایی است*

باید بروم باید بروم ولی هنوز نمی دانم کجا فقط احساس رفتن دارم دیگر تحمل اطراف به ظاهر خوبم رو ندارم هیچکس نمی دونه من چه دردی رو دلم سنگینی می کنه و نمی تونم بگم، به هیچکس جرات گفتنش رو ندارم . شاید اگه تو  باهام حرف می زدی می تونستم بهت بگم. ولی تو....

http://www.irannaturetour.com/PhotoGallery/displayimage.php?album=5&pos=1


نظرات شما ()

<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

27662:کل بازدید
16:بازدید امروز
1:بازدید دیروز
درباره خودم
هنوز
لوگوی خودم
هنوز
لوگوی دوستان

لینک دوستان

کلبه تنهایی
کافه آنتراکت
نوازنده

فهرست موضوعی یادداشت ها
کم .
بایگانی
شهریور 1388
اشتراک