سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنوز
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
از روی دوستی نگریستن به چهره دانشمند عبادت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
نویسنده : من و خودم:: 88/6/27:: 11:12 صبح

 

خانه دلتنگ غروبی خفه بود

مثل امروز که تنگ است دلم.

 

پدرم گفت: چراغ

و شب از شب پر شد.

من به خود گفتم: یک روز گذشت

مادرم آه کشید:

زود برخواهدگشت.

 

ابری آهسته به چشمم لغزید

و سپس خوابم برد .

که گمان داشت که هست این همه درد

در کمین دل آن کودک خرد؟

 

آری آن روز چو می رفت کسی

داشتم آمدنش را باور

من نمی دانستم

معنی هرگز را

تو چرا باز نگشتی دیگر؟

 

آه ای واژه ی شوم

خو نکرده ست دلم با تو هنوز

من پس از این همه سال

چشم دارم در راه

که بیایند عزیزانم، آه!


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/6/23:: 4:17 عصر

پر از تکرارم و خالی از ... ! نه آتشی بر پاست، نه شوقی در دلم و نه شرابی به جام، به چه دلخوش کنم ؟ جای خالی تو را، تو بگو با چه پر کنم ترانه ای بخوان ، با من روی این برف برقص ، این سکوت لعنتی را بشکن ! من هنوز هم آبستن خودم هستم ! 

یادم می آید که به من گفتی ادا در می آوری ولی من هنوز هم نمی دانم ادای چه کسی را در می آوردم!


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/6/22:: 2:7 صبح

از هم گریختیم

و آن نازنین پیاله را دریغ بر خاک ریختیم

جان من و تو تشنه پیوند مهر بود

دردا که جان تشنه خود را گداختیم

بس دردناک بود جدایی میان ما

از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم.

دیدار ما که آنهمه شوق و امید داشت

اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت

وآن عشق نازنین که میان من و تو بود

دردا که چون جوانی ما پایمال گشت

با آن همه نیاز که من داشتم به تو

پرهیز عاشقانه من ناگزیر بود

من بارها بسوی تو باز آمدم ولی

هر بار دیر بود

اینک من و توایم دو تنهای بی نصیب

هر یک گرفته جدا ره سرنوشت خویش

سرگشته در کشاکش طوفان روزگار

گم کرده چون آدم و حوا بهشت خویش.

 



 

چگونه می توان گریخت از آخرین حلقه

تا تجربه سقوط

.... منتظر ماست!


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/6/20:: 5:15 صبح

گاهی که بی خوابی به سراغم می آید دلم می خو اهد هزاران صفحه را سیاه کنم ولی توانایی نوشتن نیست مرا! آری تنهایی من هم پر هیاهوست مثل بهومیل هرابال پر از حرفهای ناشنیدنی پر از زمزمه پر از درد ! من زنم و به هر دری می زنم که ثابت کنم هستم ! انتهای اندیشه ام هم معلوم نیست از تغییر خوشم می آید ولی کهنه ها رادوست دارم مثل مادرم !هر چند همیشه از او دوری می کنم ! من از تمام علایق و وابستگی ها می ترسم ! اره منم مثل حسین مثل پناهی می گم جهان ارثیه بابامه و دوست دارم ببینمش ! دوست دارم مثل مادیگیلیانی دور مجسمه بالزاک مست کنم و برقصم. فیلم آبی کیشلوفسکی رو خیلی دوست دارم چون یه هدیه از طرف بهترین دوستم بود.تا کارشناسی بیشتر نخوندم ولی دوست دارم یه روز ادامه بدم. خلاصه که همینم ساده و ... ساده! 


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/6/19:: 12:45 عصر

به نام آنکه هستی از اوست و من نیز

 امروز تصمیم گرفتم تمام افکارم رو بیرون بریزم بلکه درون پر از هیاهویم آرامش بیشتری بیابد امروز تصمیم گرفتم ایدئولوژیم را بر شمارم تا شاید روزی کسانی روی آن تعقل بیشتری بکنند و به نتایج بهتری برسند، تا شاید روزی هر شخص بتواند ایدئولوژی خودش را در سایه قانون اجتماعی اش داشته باشد . امروز مثل همان کبری  دوم ابتدایی تصمیم می گیرم که شاید روزی پدرانمان ، مادرانمان و معلمانمان به ما تصمیم گرفتن را بیاموزند . چرا که اگر ما انسانها بدانیم این موضوع چقدر اهمیت دارد هرگز سردرگم نخواهیم بود .  

پرنده گفت : چه بویی...چه آفتابی...آه بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدم ها را نمی شناخت
پرنده روی هوا و بر فراز چراغ های خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده آه....فقط یک پرنده بود!


نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

27647:کل بازدید
1:بازدید امروز
1:بازدید دیروز
درباره خودم
هنوز
لوگوی خودم
هنوز
لوگوی دوستان

لینک دوستان

کلبه تنهایی
کافه آنتراکت
نوازنده

فهرست موضوعی یادداشت ها
کم .
بایگانی
شهریور 1388
اشتراک