سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنوز
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
پرخوری، حجاب تیز فهمی است [امام علی علیه السلام]
نویسنده : من و خودم:: 89/10/18:: 5:51 عصر

هی می گن می خواد برف بیاد ولی هرچی چشم به آسمون می دوزم چیزی نمی بینم دل پیچه دارم دوره ماهیانه که میاد دوره غصه زنانگی شروع میشه مطمئن تر از همیشه می شم تنهاییم عمیق تر از آسمونه. وقتی نه جایی برا رفتن می شناسی نه شونه ای برا رها شدن .........

تو برایم شعری از شاملو بنویس من برایت از فروغ می خوانم

قناعت وار

تکیده بود

باریک وبلند

چون پیامی دشوار

در لغتی

با چشمانی

از سئوال و

عسل

و رخساری بر تافته

از حقیقت و

باد.

مردی با گردش ِ آب

مردی مختصر

که خلاصه خود بود.

خرخاکی ها در جنازه ات به سو‏‎‍ء ظن می نگرد.

***

پیش از آن که خشم صاعقه خاکسترش کند

تسمه از گرده گاو ِ توفان کشیده بود.

بر پرت افتاده ترین راه ها

پوزار کشیده بود

رهگذری نا منتظر

که هر بیشه و هر پل آوازش را می شناخت.

***

جاده ها با خاطره قدم های تو بیدار می مانند

که روز را پیشباز می رفتی،

هرچند

سپیده

تو را

از آن پیشتر دمید

که خروسان

بانگ سحر کنند.

***

مرغی در بال های یش شکفت

زنی در پستانهایش

باغی در درختش.

ما در عتاب تو می شکوفیم

در شتابت

مادر کتاب تو می شکوفیم

در دفاع از لبخند تو

که یقین است و باور است.



دریا به جرعه یی که تواز چاه خورده ای حسادت می کند.
 

 


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 89/10/8:: 12:51 صبح

شبی که امشب شبش  نامیده ام                                از آن سوی دیوار دل تابیده است

شبی که شب آرزو نام خواهد شد                               از او به عنوان سبو یاد خواهد شد

 شبی که دلم ز غصه می لرزد                                  تمام من ز او پر است و من می ترسم

شبی که کلنجار می رود با تنم                                   نگاه من به اشکهای بر پیرهنم

شبی که سپیده به دادش نمی رسد                               سردی نگاه قهر به پایش نمی رسد

"شبی که من به درد رسیدم"                                    با فروغ تا خود صبح گریستم

شعر من شب شد و تاریک گشت                                 قلم از نوشتن باریک گشت

 


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 89/7/26:: 10:10 عصر

بورژوا شدی ناقلا! خودم امروز دیدمت با یه ....... خیلی قشنگ (از اونا که به......... چرم چسبوندن)! تازه از اونا که به گوششون می زنن و تو خیابون راه می رن که صدای کسی رو نشنون هم زده بودی !به هر حال که بد به نظر نمی آمدی .چند وقت پیشا از یه ساختمون می تونستم حیاط خونه قدیمیتون رو ببینم. 

این روزا داغونم! نه از بیرون از درون . همه چی خوب به نظر می آد . ارشد می خونم ، موقعیت شغلی هم بد نیست، زندگی آرومی دارم ولی دل دیوانه و نا آرومی که نمی دونم کجا می شه بهش افسار زد .بهت خیلی نیاز دارم خیلی بیشتر از اونیکه خودت فکر کنی ...... تو که ازم رو بر می گردونی  کاش حد اقل آق‍ای ذاتعلی رو پیدا می کردم .(( حس میکنم وقت گذشته......)‏کاش فروغ زنده بود اونوقت من هر طور شده بود می رفتم باهاش زندگی می کردم.

در فرصت میان ستاره ها شلنگ انداز رقص می کنم

دیوانه به تماشای من بیا

 


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 89/4/9:: 1:1 صبح

"لیلی گفت پایان قصه ام زیادی غم انگیز است ، مرگ من، مرگ مجنون،
پایان قصه ام را عوض می کنی؟
خد ا گفت: پایان قصه ات اشک است . اشک دریاست،
دریا تشنگی است و من تشنگی ام، تشنگی و آب . پایانی از این قشنگتر بلدی؟"
اینها بخشی از کتاب کوچکی به نام همین عنوان از خانم عرفان نظر آهاری می باشد امیدوارم بخوانید و لذت ببرید

**لیلی به قصه اش برگشت .

این بار اما نه به قصد مردن.

که به قصد زندگی.

و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده گمنام**


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 89/3/5:: 8:9 عصر

بعضی از آدما تکلیفشون با خودشون روشن نیست. مثلا" نمی تونن تحت هیچ شرایطی نسبت به مسائلی که پیش میاد واکنش نشون بدن. در واقع قدرت تصمیم گیری ندارن و همیشه دارن تاتی تاتی راه می رن . هیچ وقت نمی تونن بدوند یا به وقتش  استراحت کنن. این طور آدما همیشه و همه جا اطرافیانشون از دستشون شاکی اند. مثلا" پسری که نمی تونه بین همسرش یا خانواده خودش تعادل ایجاد پناه می بره به همین رویه .البته من روانشناس نیستم که برا خودم تز بدم ولی فکر می کنم تا حدودی درست بگم. این افراد وقتی که در شرایط استثنایی دعوا قرار می گیرن به هیچ وجه مداخله نمیکنن حتی اگه دعوا بین دوستش و دشمنش باشه کنار می ایسته و نگاه می کنه. من با همچین شخصیتهایی هیچ وقت نتونستم کنار بیام حتی اگه ..... خودم باشه .........

ببخشید امروز از دست یکی از نزدیکترین دوستام ناراحتم

راستی دارم برا آزمون MBA آماده می شم کسی می تونه کمک کنه؟


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 89/2/24:: 12:46 صبح

دیشب با آیدا حرف زدم فکر کنم 5 سال می شد صداشو نشنیده بودم دلم این روزها خیلی براش تنگ میشه برا اون روزهایی که پر از شور و هیجان بودیم اونقدر که هیچکس به گرد پامون هم نمی رسید. من، که نتونستم اون روزها رو فراموش کنم پیداش کردم و بهش زنگ زدم. یه وقتی اینقدر دلم برا اون روزا تنگ میشه که گریه م می گیره. اون شبایی که برا با هم بودن مجبور بودیم به مامانم دروغ بگم و صد تا فیلم بازی کنم که بیایم جشن بگیریم و تا صبح فلسفه بگیم. یادش بخیر !

ولی به قول شاعر« دوستی چیزی نیست که لب طاقچه عادت/ از یاد من و تو برود» بهر حال که دیشب خیلی حال کردم.

امشب به سلامتی همه دوستام خصوصا پانی و آیدا

اینجا جا داره که به عزیزی که در پست«تمامی من » ناراحت شده بود بگم: 1- من از طرف ایشان هیچ قضاوتی نکردم و صرفا نقل قول کردم 2-ادامه صحبتهای من در مورد شما نبود 3-اگر باعث ناراحتی شما شدم ببخشید


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 89/2/17:: 3:21 عصر

«مجبور نیستم اون یکی نیمه ات رو نگه دارم چون سهم دیشبم رو یادم رفته بود بخورم . بعد از فایت کلوب حالا جز رختخواب هیچ جای دیگه ای ندارم که برم . امشب کرمها رو هم دعوت می کنم تا بیان جشن عروسی تو دهنم بگیرن و یه صفایی بکنن »

کاش این قدر پول داشتم که یه کلفت بتونم استخدام کنم .گاهی تصمیم میگیرم حقوقم رو نصف کنم با کسی که بتونه کارای خونه رو بکنه چون اصلا برا این کار ساخته نشدم و هر روز دارم با کینه بیشتری نسبت به این موضوع برخورد میکنم. این هفته که میاد می خوام حسابی کار کنم تا آخر هفته بتونم برم ..........

زندگی یه معجزه است اثری از کوستوریکا  رو ببینید و کتاب هم نمی خواد بخونید برید زیر بارون خیس شید


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 89/2/10:: 10:36 عصر

امروز صبحانه را بیرون(توی روستا) خوردیم تپه نوردی کردیم، عکس گرفتیم، صدای گاو شنیدم، رو تخته سنگا دراز کشیدم، شقایق دیدیم ولی نچیدم، با دوربین شکاریم اطرافو هر چقدر دلم خواست دید زدم،توی یه خونه کاه گلی رفتم فیلم گرفتم،چند تا توله سگ تازه به دنیا اومده بودن، از یه چشمه آب خوردم،خیلی کار کردم دیگه بسه

فیلم پیشنهادی: جود، کاری از میشل وینترباتم اثر حسین امینی بر اساس رمانی از توماس هاردی.

کتاب پیشنهادی: مترجم دردها اثر جومپا لاهیری


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 89/2/7:: 11:26 عصر

ای بابا نمی دونم چه طوری این مشکلاتم رو حل کنم دلم می خواد برا یه مدت هم که شده از همه چیز ببرم و برم پی کارم ولی حیف، حیف که یه لونه هم ندارم که برم توش و با خودم خلوت کنم . امروز یکی از بجه های شرکت داشت در مورد رابطه ای که قرار بود به ازدواج تبدیل بشه و نشده حرف می زد. میگفت این براش بهتره من هم بهش گفتم چرا از اول شروع کردی،چرا سعی میکنی به جای اون تصمیم بگیری؟ می دونید چی گفت ؟ گفت یه اشتباه بوده که بزرگتر می شه . این روزها دیگه هیچ عشق واقعی وجود نداره همه از تنهایی به هم می چسبن! دوست دارم یه کتاب بنویسم و توش همه تجربیاتم رو برا همه بنویسم ولی فقط وقتی که قلم دم دستم نیست فکرم کار می کنه. منم دارم تموم میشم اگه فکری به حال خودم نکنم به یه دوست احتیاج دارم کسی که کمی منو بفهمه یه گندی زدم که نمی دونم با چی توجیهش کنم. این آزارم می ده

شب تاریک و سنگستان و من مست سبو از دست من بفتاد و نشکست

شب دیگر نه من مست و نه شب تار سبو از دست من بفتاد و بشکست

به غرورم که این روزها دم دستم نیست احتیاج دارم.


نظرات شما ()

نویسنده : من و خودم:: 88/12/23:: 9:0 صبح

«من دیوانه ام یعنی گاهی به سرم می زند، کارهای بی منطقی می کنم فقط به خاطر اینکه از دلش تصویرهای قشنگی در می آید و من می میرم برای دیدن این طور تصویرها. و البته بیشتر وقتها هم پشیمان می شوم که دیدن یک تصویر قشنگ واقعا" می ارزید به اینکه من بزنم حال کسی را بگیرم و اینطور ظالمانه آزارش بدهم؟»

 اینها بخشی از" کافه پیانو" است  که من تازه تمومش کردم راستش قبلا"ها کتاب تو دستم نمی موند ولی حالا با این همه گرفتاری بیخود که اسمش رو گذاشتم  دغدغه های هفته ای یه کتاب هم بخونم لطف بزرگی در حق خودم کردم .

گر چه زمحنت خوارم کردی / با غم و حسرت یارم کردی........

 


نظرات شما ()

<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

27665:کل بازدید
19:بازدید امروز
1:بازدید دیروز
درباره خودم
هنوز
لوگوی خودم
هنوز
لوگوی دوستان

لینک دوستان

کلبه تنهایی
کافه آنتراکت
نوازنده

فهرست موضوعی یادداشت ها
کم .
بایگانی
شهریور 1388
اشتراک